گزيده اي از كتاب « در يك چشم به هم زدن»-قسمت دوم
* تدوينگر يك فيلم، همان نقشي را در برابر كارگردان دارد كه يك ويراستار در برابر نويسنده كتاب، تقويت و پرورش بخشهاي عمده اي از يك ماجرا، تقابل يا همراهي با ساير فصلها و بررسي اين نكته كه آيا بايستي به محصول، مواردي خاص يا چيز تازه اي افزود وظيفه ويراستار است و در پايان روز اين نويسنده است كه بايستي برود و دوباره كلمه ها را كنار هم قرار دهد. (ص۴۵)
* اگر كات در جاي مناسبي انجام گيرد كه بيش ترين حد عدم تداوم بصري را شامل شود( براي مثال از تاريكي فضاي داخلي به روشنايي فضاي خارج)، قطعاً بهترين تاثير در معنا را خواهد داشت.(ص۷۸)
* اگر اين حقيقت داشته باشد که تعداد و ريتم پلك زدن مستقيماً به ريتم و شرايط احساسات و افكار دروني ما بستگي دارد، پس نوعي ويژگي منحصر به فرد مانند امضاي هر كس وجود دارد كه از دورن انسان سرچشمه مي گيرد و تعداد و ريتم پلكها را تعيين مي كند. (ص۸۰)
* يكي از وظايف شما به عنوان تدوينگر ، حساس بودن به ريتمي است كه يك بازيگر خوب به شما عرضه مي كند. بايد راهي پيدا كنيد تا اين ريتم گسترش يابد و محدود به قلمرو بازيگري نشود. بنابراين ضرباهنگ كلي يك فيلم تشريح دقيق، بسط و گسترش چنين نمونه هايي از انديشه و احساس است.(ص۸۱)
* در هر مكالمه مواردي به چشم مي خورد كه به طور فيزيكي امكان پلك زدن يا سر برگرداندن وجود ندارد.(در حقيقت زماني كه هنوز در حال دريافت اطلاعات مهمي هستيم). در مواقعي ديگر براي در ك بهتر شنيده ها بايد پلك بزنيم يا سرمان را برگردانيم. معتقدم كه در نماهاي گفتگو ، جاهايي وجود دارد كه نبايستي كات كرد و جاهايي هست كه بايستي حتماً كات شود. در هر نما به صورت بالقوه تعداد زيادي نقطه كات وجود دارد، درست شبيه به در ختي كه تعداد زيادي شاخه دارد. پس از تشخيص اين نقاط بايستي بهترين نقطه از ميان انها انتخاب شود، كه بستگي به توقع و تفكر تماشاگر در آن لحظه خاص دارد.علاوه بر آن، براي انتخاب اين نقطه بايستي دقت كنيد كه شما مي خواهيد چه انتظاري در تماشاگر به وجود آوريد.
به عنوان مثال، با كات كردن يك فرد قبل از اين كه حرفش را تمام كند، اين توقع را در تماشاگر به وجود مي آوريم كه دست كم به ارزش ظاهري آن چه كه او گفته،فكر كند. اما اگر كات را به بعد از تمام شدن حرفهايش موكول كنيم، به تماشاگر اجازه داده ايم كه از حالت چشم هاي او دريابد كه شايد وي دروغ مي گويد. بنابراين تماشاگر درباره اين شخصيت و آنچه كه وي مي گويد، نظر متفاوتي پيدا مي كند. (ص۸۳)
* نقاط تقطيع اين نماها (نماهاي گفتگو) به صورت ارگانيك، ابتدا بر اساس ريتم دروني اين نماها و سپس بر اساس انتظار و توقع احساسي تماشاگر تعيين مي شوند.سرانجام تدوينگر بر اساس آنچه كه تماشاگران در آن لحظه به آن فكر كند، آزاد است كه يكي از بهترين نقطه هاي كات را انتخاب كند.(ص۸۴)
* در لحظه كات ، سه مساله مهم وجود دارد كه در هم تنيده است و بايد به صورت همزمان مورد توجه قرار گيرد:
۱- تشخيص تعداد نقطه هاي كات بالقوه (در اين مورد مقايسه آنها با پلك زدن مي تواند به شما كمك نمايد).
۲- تعيين تاثير هر كدام از اين نقطه هاي كات بر تماشاگران
۳- انتخاب درست ترين تاثيري كه در آن لحظه در فيلم بر جاي مي ماند. (ص۸۴ و۸۵)
* معتقدم كه توالي يا در حقيقت آن چه كه به آن ضرباهنگ و ميزان كات مي گوييم بايد با آنچه كه تماشاگران در آن لحظه مي بينند، متناسب و مطابق باشد. ميانگين تعداد پلك زدن در دنياي واقعي چهار تا چهل عدد در دقيقه است. اگر درگي يك دعوا هستيد، حدود دوجين پلك مي زنيد، زيرا كه به دوجين افكار مربوط به اين زدو خورد فكر مي كنيد. بنابراين زماني كه به صحنه دعوا در يك فيلم نگاه مي كنيد بايد در دقيقه دوجين كات اتفاق بيفتد. (ص۸۵)
* با درنظر گرفتن اين كه يك صحنه زد وخورد چگونه طراحي ، دكوپاژ و فيلمبرداري شده، حدود ۲۵كات در دقيقه دارد. در حالي كه يك صحنه گفتگوي عادي در يك فيلم آمريكايي ، ميانگين شش كات در دقيقه يا كم تر دارد. (ص۸۵)
* در حقيقت هر نقطه كات ، يك نقطه پلك زدن بالقوه است. به تعبيري به وسيله كات زدن يعني از طريق اين جابه جايي سريع و فوري نماهاي بصري، به جاي تماشاگران، شما پلك مي زنيد.(ص۸۵)
* باورم اين است كه اگر تماشاگري واقعاً درگير فيلم شده باشد، با ضرباهنگ فيلم، مي انديشد يا در حقيقت پلك مي زند. (ص۸۵)
منبع:
مرچ، والتر،(۱۳۸۵)؛ در يك چشم به هم زدن، ترجمه بهرام دهقاني،تهران، بنياد سينمايي فاربي.