۱

شما رسانه داريد، مخاطب داريد و كارفرما. كارفرما منافعي دارد كه بنا بر آنها مصلحت مي بيند كه چيزهايي را نشان بدهد، چيزهايي را نشان ندهد يا جور ديگري نشان بدهد. هميشه توي دنيا تلاش مي شود كه وانمود شود كارفرماي رسانه، مخاطب است. همه رسانه هاي عالم اين ادعا رادارند . شعار همه شان «آنچه شما خواسته ايد» است اما واقعيت اين نيست و البته رسانه هاي موفق آنهايي اند كه كارفرماهاي خودشان را در سايه نگه مي دارند . ما در تمام سالهاي بعد از انقلاب تلاش مان را كرديم كه به مردممان آموزش بدهيم كه رسانه ها كارفرما دارند. مثلاً مي گفتيم به گزارش خبرگزاري صهيونيستي رويترز. مي خواستيم نشان بدهيم كارفرما اين است و منوياتي دارد. گولش را نخوريد . اين آموزش خوبي بود براي جامعه كه متوجه شود رسانه كارفرما دارد. هر چند بالاخره هميشه «مخاطب» رسانه، مردم هستند. درست است كه گاهي لو مي رود كه كارفرما كيست ولي مخاطب هميشه مردم اند.

حالا اگر مردم ديگر مخاطب نباشند و مخاطب بشود كارفرما، چه اتفاقي مي افتد؟ اين هماني است كه توي ايران اتفاق افتاده. يعني توي رسانه مان چيزهايي را نشان مي دهيم كه كارفرماي ما خوشحال شود. حواسمان نيست كه داريم چه بلايي سر رسانه مي اوريم. حتي چه بلايي داريم سر كارفرمايمان مي آوريم. آن كسي را كه بايد اصولاً در سايه باشد آورده ايم گذاشته ايم در قاب رسانه. ما از رسانه ها مي فهميم حال كارفرماي ما چطور است. مي فهميم كه كارفرماي ما چي دوست دارد، چي دوست ندارد. از چي حالش به هم مي خورد. رسانه هاي ما مي خواهند كار را يك جوري انجام دهند انگار كارفرما ، مخاطب اصلي آنهاست. از آن طرف مردم عادي شده اند تحليل گران شكاكي كه ديگر به هيچ رسانه اي اعتماد ندارند. روزنامه خوان هاي ما اينجا صبح كه مي روند چهار تا روزنامه با هم مي خرند اين كار در بقيه دنيا فقط سرويسهاي اطلاعاتي مي كنند.

 

۲

چند تا اصطلاح است كه بايد سر آنها به تفاهم برسيم بعد راحت تر مي شود درباره اين مسئله صحبت كرد. يكي اش «قرنطنيه» است تا قبل از سال ۱۳۷۰، وضعيت جهان به خاطر تكنولوژيك جوري بود كه هر كشوري مي توانست شرايط «قرنطنيه» براي خودش به وجود بياورد و بگويد كه من چيزهايي را وارد قرنطنيه مي كنم و چه چيزهايي را نمي كنم. همه ي كشورهاي دنيا همين وضع را داشتند. سياستها و برنامه ريزي ها كاملاً مبتني بود بر شرايط قرنطنيه مثلاً فرانسوي ها اين قرنطنيه را اين طور اجرا كرده بودند كه هميشه بايد بيش از ۵۰ درصد ظرفيت نمايش فيلم در اختيار فرانسوي ها باشد و اين را مديريت مي كردند. اصطلاح بعدي « پيش خوان فرهنگي» است مثل ويترين كتاب فروشي ها. همه كشورها يك پيش خوان فرهنگي دارند. زمان همه آدم ها در طول شبانه روز ۲۴ ساعت است كه بخشي از آن را مي خوابند، بخشي را كار مي كنند، بخشي از آن هم اوقات فراغتشان است؛ پيش خوانهاي فرهنگي معمولاً مي روند سراع اين سومي. صنعت چاپ و نشر ، سينما، تلويزيون و اصولاً رسانه همواره تلاش مي كند كه سهم بيشتري از اين پيش خوان  داشته باشد. اتفاقي كه در سال ۱۳۷۰ ـ ابتداي دهه ۹۰ميلادي ـ افتاد اين بود كه به دليل تحولات عرصه تكنولوژي اساساً موضوع  قرنطنيه منتفي شد. شما ديگر نمي توانستيد لزوماً ورودي هايتان را تحت كنترل داشته باشيد.

 

۳

ما در دوران جديد چه كار كرديم؟ بحث هايي را ادامه داديم كه اصلاً ديگر موضوعيت ندارد. پيش خوان دارد از دست ما خارج مي شود، اين كه ما فلان چيز را نشان بدهيم يا ندهيم چه اهميتي دارد؟ نشان ندهيد آيا مردم توي آن ۲۴ ساعتشان آنچه را كه شما نشان نمي دهيد مي توانند ببينند يا نمي توانند؟ آن را از اين پيش خوان كه نمي توانيد حذف كنيد، چه محدوديتي مي گذاريد وقتي هر كسي شب توي خانه اش مي تواند ۱۵۰۰ كانال ماهواره ببيند؟

تلويزيون چه تصوري دارد كه تازه فكر مي كند اين نبايد باشد يا اين بايد باشد؟ اينها اصلاً راه حل هايي است كه متناسب با شرايط قرنطنيه است. ما نمي خواهيم بپذيريم كه شرايط قرنطنيه تمام شده و بايد سرمايه گذاري مان را روي زمينه ديگري بكنيم. حاصلش چي مي شود؟ اين كه صداوسيماي ما غير از فوتبال زنده و برنامه ۹۰ هيچ چيز جذاب ديگري براي بخش بزرگي از جامعه ايراني ندارد. جامعه ما سرگرمي اش را از جاي ديگري دريافت مي كند. يعني كلاً پيش خوان از دست رفته ، راه حل هاي ما در برابر اين مسئله در واقع سيم خاردار كشيدن جلوي سيل است. 

 


منبع:

گفتگو با سيد محمد بهشتي ، ماهنامه سينمايي ۲۴(ويژه نامه تخصصي سينما و تلويزيون همشهري)، آبان ۱۳۸۹،ص۴۳ تا ۴۵.